کد مطلب:225665 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

حکایتی از تشریف فرمایی امام رضا به اهواز
ابوهاشم جعفری (ره) می گوید: رجاء بن ابی ضحاك، امام علیه السلام را از طریق اهواز به سمت خراسان می برد. چون خبر تشریف فرمایی امام علیه السلام به من رسید، خودم را به اهواز رساندم. سپس خدمت آن امام همام علیه السلام شرفیاب شدم، و خودم را به آن حضرت معرفی نمودم. اولین بار بود كه آن بزرگوار را می دیدم. آن موقع، زمان اوج گرمای تابستان بود، و ایشان نیز بیمار بودند. آن حضرت به من امر فرمودند: «طبیبی برای ما بیاور!» فورا حركت كرده، و طبیبی حاذق را به خدمتشان آوردم. امام علیه السلام گیاهی را برای طبیب توصیف كرد. طبیب كه از آن همه اطلاعات طبی عمیق امام علیه السلام متعجب شده بود، گفت: «هیچ كس را جز شما سراغ ندارم كه این گیاه را بشناسد. چه گونه بر این گیاه اطلاع پیدا كرده اید، آن هم گیاهی كه در این زمان و در این سرزمین موجود نیست؟» امام علیه السلام فرمود: «پس نیشكر تهیه كن!» طبیب گفت: «یافتن نیشكر در این فصل، از آنچه ابتدا نام بردید، دشوارتر است؛ چرا كه در این وقت سال نیشكر یافت نمی شود.» امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «هر دو در سرزمین شما، و در همین زمان موجود است.» آن گاه به من - ابوهاشم - اشاره كرد و فرمود:

«با او همراه شو. به آن سوی آب بروید، و از آن بگذرید. پس خرمنی انباشته می یابید. به سوی آن بروید. مردی سیاه را خواهید دید. از او محل روییدن نیشكر و آن گیاه را بپرسید.»

ابوهاشم می گوید: من با آن طبیب به همان نشانی كه امام علیه السلام فرموده بود، رفتیم. سپس آن



[ صفحه 115]



گیاه و نیشكر را تهیه كرده، و به خدمت آن یادگار رسول الله صلی الله علیه و آله آوردیم. طبیب از آن همه اطلاعات و علم غیب آن حضرت، سخت شگفت زده شده بود! از من پرسید: «این مرد كیست؟» گفتم: «فرزند سرور پیامبران خداست.» گفت: «از علوم و اسرار پیامبران چیزی نزد اوست؟» گفتم: «آری! از این گونه امور و كرامات غیبی از او دیده ام، اما پیامبر نیست.» گفت: «وصی پیامبر است؟» گفتم: «آری! او از اوصیای خاتم الأنبیا، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است.»

خبر این واقعه و كرامت امام علیه السلام به گوش رجاء بن ابی ضحاك رسید. او فورا به یاران خود دستور داد، امام علیه السلام را در همان اوج گرما، در حالی كه آن بزرگوار بیمار بودند، حركت دهند. او به یاران خود گفت: «اگر امام علیه السلام در اینجا بماند، همه مردم به سویش رو می آورند.» بنابراین دستور داد هر چه سریعتر از آنجا كوچ كنند [1] .

السلام علی انصار الله و خلفآئه


[1] بحارالأنوار، ج 49، ص 118، پيشواي هشتم، ص 38.